ferveney

وقتی که چترت خداست بگذار باران سرنوشت هر چه میخواد ببارد ...

یکبار هم در پرواز تهران - اصفهان عاشق دختری شدم ...

زیبا و پیچیده در ناز !

شعر می خواند

صدای خوبی هم داشت

البته نمی دانم تار می ساخت یا نه ،

موهای قهوه ای

به قرمزی میزد گاهی

و چشمانی سبز

همانی که در خواب هایم گاه به گاه می دیدم

می خندید و هوا تازه تر می شد

دختر پنج سال داشت ... من هم کودکی شده بودم 

شاید پنج ساله 

دیگر ندیدمش 

نه در خواب و نه در هیچ کجای این ناکجا آباد !

هنوز هم دوستش دارم ..

ولی همان یکبار بود ... کودکی یعنی : عاشق باشی با چشمانی بسته ..

{ ای لیا }

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 25 / 12برچسب:,ساعت 2:55 PM توسط هانیه شریفی|


آخرين مطالب
Design By : Pars Skin