ferveney
وقتی که چترت خداست بگذار باران سرنوشت هر چه میخواد ببارد ...
خیلی خسته ام خیلی... نه این که کوه کنده باشماااا، نه یه 20 دقیقه ای درس خوندم!!! كاش ميدانستيم زندگي با همه وسعت خويش، محفل ساده غم خوردن نيست ... زندگي خوردن و خوابيدن نيست .... اضطراب و هوس ديدن و ناديدن نيست ... .زندگي جنبش و جاري شدن است، از تماشاگه آغاز حيات تا به جايي كه خدا ميداند .... زندگي برگ بودن در مسير باد نيست زندگي امتحان ريشه است. ريشه هم هرگز اسير باد نيست زندگي چون پيچك است انتهايش ميرسد پيش خدا
I woke up with a pleasant sound this morning! Lying in my cosy bed, I was listening to the patter of soft rain outside! Every tinkle on the roof and the window, echoed in my heart! I enjoyed the sound, The melody of nature!k I got up and looked out the window! It rained gently! Nobody was up yet! I felt a bit cold and returned to my cosy bed. I just tried to enjoy more in the silence. It seemed my stormy mind was solaced a bit !!! زندگی آب روانی است روان می گذرد البته دیگه حالم اینقدرا هم داغوون نیست... سلام... رفتم آزمون قلم چی ثبت نام کردم...اولیشم تو مهره... برا جو گیر شدنمم می خوم از این به بعد برم صبح ها و شایدم عصرا برم کتابخونه....دیروز رفتم حس انیشتن شدن داشتم!!! محیط خیلی خوب و آرومی داشت... ببینیم سال بعد کنکور و چجوری میدیم... راستش این روزا حس میکنم خدا دوستم نداره....میگه برو بابا حوصله ات و ندارم!!! نمیدونم دیگه شایدم من اشتباه می کنم و اینخوری نیست... کلا حال و روزم خوش نیست یه جورایی تو برزخم....ترس از آینده...آینده ای که مبهمه... یه جورایی دوست دارم فرار کنم از همه اتفاقات زندگیم!!!!!! به هر حال همیشه باید دید... همیشه باید رفت.... بیا سهم حضورت را بهاری ناگهانی کن تمام وازه هایم را بگیر و آسمانی کن نمی آیی دلم در حسرتت یک روز خواهد مرد بیا ذهن دلم را خالی از این بدگمانی کن سکوتی ممتد از سمت در و دیوار می بارد بمان با من کمی با دردهایم هم زبانی کن به یمن نام سبزت چارفصل سرد شعرم لبالب از غزل هایی به نام مهربانی کن تو می آیی که من در انتظارت سخت می مانم مرا هر چند می خواهی رها در شروه خوانی کن تو می دانی چقدر از دیدنت خوشحال خواهم شد حضورت را بیا در من بهاری ناگهانی کن..... ای هی...این هوش سیاه3 کی آماده میشه خو... نامه اي خواهد رسيد از ناكجا آباد اما براي تو، آرزوهایت را یادداشت کن خواسته ی دیروزت بوده است !!! داریم به اول مهر و شروع درس خوندن نزدیک می شیم... هعییییی... آلـــیــــس کـــجـــایـــی؟! دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم گذشتیم ... و آزادمان کن تا اسیر نگردیم ... شهید شهریاری فردی متدین ، با اخلاق و متواضع اوایل ازدواجمان بود نیمه های شب از خواب بیدار می شدم می دیدم مجید نیست می رفتم می دیدم در اتاق مشغول نماز شب است این رویه مجید بود ، بسیار به ندرت اتفاق می افتاد نماز شب مجید قضا شود ، بویژه در ماههای اخیر به شدت در نماز شب گریه می کرد و صدای الهی العفو شبانه او همچنان در گوش من زنگ می زند . همسر دکتر شهریاری تواضع و حجب و حیای او را مثال زدنی می خواند و می گوید به جرات می گویم در تمام زندگی مشترکمان کلمه ای از مجید دروغ نشنیدم بهمین دلیل است که میگویم اگر مجید شهید نمی شد عجیب بود . همسر استاد شهریاری که در دانشگاه هم همکار او بوده است گفت مجید آنقدر انسان با اخلاقی بود که علاوه بر بعد علمی از نظر اخلاقی هم همکاران و دانشجویان از او درس می گرفتند و من چون همکار مجید بودم این مطلب را عملا در دانشگاه مشاهده می کردم به همین دلیل اگر یک مجید شهریاری از دست ما رفت در آینده ای نزدیک شهریاری های فراوانی تربیت خواهند شد . دکتر قاسمی می افزاید شهریاری شدن خیلی سخت نیست فقط باید مقداری مراقب رفتار و احوالات درونی خود بود . همسنگر مجید شهریاری ، او را واقعا پشت و پناه ، همدل و هم راز و همسنگر خود در زندگی میخواند و میگوید :تاعمر دارم شاخه های گل مریم را که همراه با یک دنیا محبت و پشتگرمی به من هدیه می داد فراموش نمیکنم او در وصف دوری از همسر شهیدش می گوید :هر وقت مجید چند روز ماموریت می رفت واقعا حالم خراب می شد گریه می کردم وابستگی ما خیلی شدید بود اما اکنون مجید چهل روز است که خانه نیامده و من به لطف خدا این دوری را تحمل کرده و می کنم خدایا کمک کن تا فراموش کنم هر آنچه که تو را از من دور می کند... خدایا به من چشم هایی بده که فقط تو را ببینم... خدایا قلبم را آنچنان با عشق خود گل کاری کن که جای گل کاری دیگران نباشد.. خدایا کمکم کن تا قرارهای ملاقاتمان را از یاد نبرم... خدایا در دنیای مجازی دست هایم را محکم تر بگیر... می ترسم بدون اجازه ات دکمه ی enter را بزنم و در سقوط آزاد روحم با شیطان هم دست شوم... خدایا کمکم کن تا قضاوت نکنم حتی اگر چشم هایم فکر کنند که به یقین رسیده اند.. خدایاااااا..... کمکم کن تا دینم را از خود خودت بگیرم نه آدم هایی که لباس عاشقان تو را می پوشند... نه آخوندها... نه مرشدها... نه چادری ها.... نه آدم ها... خدایا به من ایمانی بده که اگر هوای قلبم طوفانی شد باز هم راه مستقیم را پیدا کنم..... خدایا کمکم کن تا دوستت داشته باشم تا مرزهای بی نهایت. یکی از اساتید دانشگاه شهید بهشتی یک خاطره ای رو که مربوط به سال ها پیش بود چنین نقل میکرد: در میان دیگرانی تنهایم گذاشته ای که از من دورند... نگاه من به آن ها... نگاه ستاره ای ست به چراغ های شهر... آن ستارگان بی عشوه ی کم سو... ساکنان برزخ اند کیکاووس یاکیده در میان دیگرانی تنهایم که از من دورند... دیشب می شنوی... دیگر صدای نفسم نمی آید... به دار کشیده مرا بغض نبودنت... اینو دیدین از من با ارده تره بگه درس خوندن و شروع میکنه واقعا شروع میکنه.... هعیییییی....اعصابم از دست خودم خورده آخه این چه وعضیه؟؟؟ تو این چند روز فقط 1 ساعت درس خوندم... اه.. اه.. اگه دستم به خودم برسه می کشمش... اصلا تا الانم فدای سرم...از همین امروز شروع میکنم اگه درس نخونم... خب دیگه من می خوام از فردا یعنی 5 شهریور 92 برم تو فاز کنکور.. دلم برا دوران کنکور و درس خعلی تنگ شده دیگه خسته شدم از این همه ولگردی تو اینترنت و .... شاید هر هفته یا شاید هر ماه بیام اینجا پس بی معرفت نشی دیگه دور وبلاگم و خط بزنی! انشاءالله کارنامه هام رو هم میذارم ببینین....این جوری از ترس آبروم هم که شده آهسته و پیوسته درس می خونم!!!!! >>>>راستی<<<<< هر کی توصیه ای نصیحتی تجربه ای خلاصه هر چی داشت ممنون می شم بهم بگه. و در آخر امیدوارم این یه سال و بدون هیچ دغدغه ای با حوصله و با اقتدار به آخر برسونم و با خوشحالی تو اون رشته و دانشگاهی که دوس دارم سال دیگه ثبت نام کنم پس فعلا بابای البته این درس خوندن یه آدم مقاومه... من از همون لحظه ای که کتابم و می گرم تو دستم به فکر استراحتم در نتیجه ساعت مطالعه ام شده 20 دقیقه درس بقیش استراحت و اینترنت و ...... اللهم اشفع کل تنبلین و تنبلات... خدايا رحمتي كن تا ايمان نان و نام برايم نياورد. قوتم بخش تا نانم را و حتي نامم را در خطر ايمانم افكنم. تا از آنها باشم كه پول دنيا را ميگيرن و براي دين كار ميكنند. نه از آنها كه پول دين را ميگيرن و براي دنيا كار ميكنند
هرچه تقدیر من و توست همان می گذرد....
يارانه هاي دستهايت را قطع نكن
من زير خط فقر مهربانيت هستم...
فقط براي تو،
شايد قصه اي باشد از اميد بي كران،تنها ايمان بياور به وجود پستچي مهربان آسمان!!!
خداوند آن ها را فراموش نمی کند
اما تو از خاطرت می رود
آن چه که امروز داری....
بـــیـــا …
ایـــنـــجـــا عــجــیـــب تــریــن ســـرزمــیــن دنـــیــاســت . . . .
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز...
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز تلاش می کنیم ناممان گم نشود ...
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو می دهد ...
آنجا روی درب اطاقمان می نوشتیم : یا حسین فرماندهی از آن توست، اینجا می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید ...
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم
و بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم
سیل نبودن هایت
عاشقانه هایم را با خود برد
صبح
گلهای بالشم
شکوفه خواهند داد
اتاقم باغی خواهد شد از سیب
میوه ی عشق!
خدایا:
دردوراهی زندگی ام
تابلوی راهت را محکم قرار بده
نکند که با نسیمی راهم را کج کنم . . .