ferveney
وقتی که چترت خداست بگذار باران سرنوشت هر چه میخواد ببارد ...
یه روز خوب بارونی بود زنگ دوم سال دوم ساعت دوم...ادبیات داشتیم با خانوم کرمی واسمون یه شعر از خودش گفت که درباره ی باران نوشته بود... خیلی معلم خوبی بود..خیلی دوسش داشتم...و اماااا شعر باران که می بارد انگار دوباره تازه می شوم مثل تولد دوباره ی شبنم در بیکرانه ی رویاها مثل سپیدی صبح به وقت طلوع عشق مثل عبور رنگین کمان آرزوها برای رسیدن به تو قطره ی زلال باران که به پنجره می کوبد روحم را به بلندای آسمان می برد همانجا که ابرهای سیاه به خاطر دل شکسته ی من می گریند تو همزاد بارانی و من عاشق باران و باز باران می بارد و باز دلتنگی دل تنگ من آغاز میشود
نظرات شما عزیزان: